بدا به حال من و خوش به حال آنکه شدهاست، شـهــیـد امـر بـه مـعـروف و نـهـی از مـنـکـر
به یاد شهید دفاع از ناموس، شهید غیرت، شهید امر به معروف... شهید علی خلیلی
بدا به حال من و خوش به حال آنکه شدهاست
شـهــیـد امـر بـه مـعـروف و نـهـی از مـنـکـر
گرفته اسـت سـیـاهی زمـانه را در بـر
چنان شدست که شیطان، نمیکند باور
دوباره قـصـهی تاریخ میشود تـکرار
دوباره قصهی از احزاب، باز هم خیبر
دوبـاره آمـدهانـد آن قـبـیـلـهی وحـشـی
کـه مـیدریـد جـگـر، از عموی پیغمبر
عصای کینه برآورده بـاز ابـوسـفـیـان
دوباره کوفته بر قبر حـمـزه و جـعـفـر
بدا به مشرک و ملحد چنین نیفتادهاست
چنین که امت احمد، به جـان یـکـدیـگر
بـدا بـه مـا کـه بـیـایـد از آن سـر دنـیـا
بـه قـصـد مصلحت دین مصطفی، کافر
بدا به شـیـعـه و حاشا به غیرت من و ما
که باز هم شود این خانه، بی در و پیکر
بـه هـوش بـاش مـبـادا که سحرمان بکنند
عجوزههای هوس، مـطـربـان خـونـیـاگر
زمان زمانهی سحر است، خود کلیم شویم
که اژدها شـده ایـنـک عـصـای جـادوگـر
بـه ایـن خـیـال کـه مـرصـاد تـیر آخر بود
مـبـاد ایـنـکـه بـشـیـنـیـم گـوشـهی سـنـگـر
کـه از جـهـاد فـقـط چـنـد واژه فـهـمـیـدیـم
چفیه، قمقـمـه، پـوتـیـن، پـلاک، انـگـشـتـر
زمان زمـانهی بـی دردی اسـت، مـیبینی؟
که چـشـمـهـا کـورنـد و گـوشـهـا هـمـه کـر
بـدا بـه مــن کــه اگــر ذوالـفـقـار بــرگــردد
در آن رکــاب نــبــاشــم، ســیــاهـی لـشـکـر
بدا به حال من و خوش به حال آنکه شدهاست
شـهــیـد امـر بـه مـعـروف و نـهـی از مـنـکـر
خـوشـا به حال تو آری که لـحـظـهی تـصمیم
گــرفــتــهای مــدد از ذوالــفــقــار، از حــیـدر
خــــوشـــا بـــه تـــو در روزگــار بــی دردی
بــه پــیــشــگــاه خــداونــد رفـتـهای بــا ســر
بــه کــاروان شــهــیــدان کــربــلــا ای دوســت
تــو بــا گــلــوی بـــریـــده، رســیــدهای آخــر
خــلــیــلوار در آتــش دو ســال ســوخــتــهای
به یــاد حــضــرت زهــرا«س» مــیــان شعله در
شهید علی خلیلی طلبه جوانی بود که برای اجرای حکم امر به معروف و نهی از منکر با مزاحمان نوامیس مردم در 25 تیر سال 90 در یکی از محلات شرق تهران درگیر و با سلاح سرد زخمی شد و پس از 32 ماه تحمل جراحات وارده دعوت حق را لبیک گفت.